هرگاه یکی از هنرمندان اصیل، از میان ما رخت بر می‌بندد، در حقیقت ستاره‌ای درخشان و فروزان در آسمان زندگی خاموش و بخشی از حیات انسان تاریک می‌شود. 

از دیدگاه من حضور هنرمندان، برای تلطیف فضای مادّی‌گرایانه، ایدئولوژیک و سیاست‌زده‌ی امروز بشر، ضروری‌تر از نان شب است. چون بسیاری از معضلات امروزی انسان، نه کمبود آب و نان، بلکه سست شدن پیوندهای معنوی و به حاشیه راندن عرفان است. 

هنرمندان اصیل و ماندگاری چون استاد شجریان، با صدایی گرم و هنرمندی خاص و بی‌نظیرشان، مردم را با بزرگان اخلاق و معنویت و سرمایه‌های گرانقدر تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم همچون مولانا، سعدی،حافظ و ...آشنا و نیاز فطری هم‌نوعان را به معنویت، ارضا می‌کنند. نیازی که متأسّفانه عدّه‌ای از تشنگان قدرت و بی‌بهره از عشق و مهر، در طول تاریخ هیچگاه آن را درک نکردند و بی‌محابا خواسته‌اند آن را سرکوب کنند. 

استاد شجریان و بسیاری از هنرمندان اصیل این آب و خاک با حاضر کردن خدا در قلب خود و حضورشان در میان مردم ماندگار شدند. 

زنده‌یاد محمّدرضا شجریان، زمانی که احساس می‌کرد به نام پیشرفت مردم و جامعه، خدا از زندگی آنان حذف می‌شود، قرآن می‌خواند و زمانی هم که احساس نمود مردم فراموش و به‌ حاشیه رانده می‌شوند، تمام‌قد، از جایگاه و نقش مردم دفاع و یادآوری نمود که همه ‌چیز ما از مردم است و خدا نیز، خدای مردم است.

ای کاش ارباب قدرت، مخصوصاً دولتمردان، بیشتر قدر این خسرو خوبان را می‌دانستند و درحالی‌که با سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد از او دلجویی می‌کردند. مثلاً حداقل با پخش نوای روح‌بخش و ربانیِ«ربّنا»، کام او و مردم را در ماه مبارک رمضان شیرین می‌کردند و یا تعدادی از مسئولان بلندپایه در بیمارستان از او عیادت می‌نمودند. 

به‌هر حال هرکسی باید طعم مرگ را بچشد و جاودانگی و ماندگاری در این سرای فانی غیرممکن است، امّا می‌توانیم کاری کنیم که هنرمندان اصیل و بزرگواری که هم‌اکنون در قید حیات هستند، قدر و منزلت‌شان پاس داشته ‌شود و چنین غریبانه از میان ما نروند.